Saturday, December 31, 2005

Ice & Branches

It was 6:30 in the morning and the sky was cloudy, no rain, no snow; and temperature was below 30F. So there is no reason for me to grab my camera while I started my weekly hiking in Darakeh Vally (Alborz Mountain) in north of Tehran. But what if I found something interesting to shoot? What if something unique comes up? So I took my Nikon EM and Nikkor 50mm lens just in case. At the first hour of my hike I found a bunch of branches covered by ice near the small water fall, I took a few shots and this is it, my small Nikon made a day for me.
ساعت ٦:٣٠ يك صبح ابري با هواي سرد زير صفر، بدون برف و بارون داشنم آماده مي‌شدم كه براي كوهپيمايي هفتگي برم دركه و با اين شرايط آب و هوا هيچ دليلي نداشتم كه با خودم تجهيزات عكاسيم رو بردارم. ولي قيل از اينكه از خونه بزنم بيرون به خودم گفتم اگر يك موضوع خوب و استثنايي براي عكاسي ديدي اونوقت چيكار مي‌كني؟ بالاخره با خودم كنار اومدم و دوربين نيكون اي-ام را به همراه لنز ٥٠ ميليمتري برداشتم، فقط براي اينكه يك چيزي براي عكاسي با خودم داشته باشم. يك ساعت از شروع راهپيماييم نگذشته بود كه مجموعه‌اي از شاخه‌ها رو ديدم كه از يخ پوشيده شده بودند. چند‌تايي عكس گرفتم، در آخر روز از اينكه دوربين كوچيكم رو با خودم برده بودم احساس رضايت مي‌كردم

Thursday, December 29, 2005

Water, Earth & trace of Fier II

The same subject and same location as the photo I posted on Tuesday, December 27. Don’t get sick of wood abstract, I promise to change the taste of my photos from wood stuff to something else soon but as far as I enjoy these photos, I would like to share them with you and also want to hear from you. Thanks Micheal and Ali for their comments on my previous wood abstract.
موضوع و محل عكسبرداري مشابه عكسي است كه سه‌شنبه ٢٧ دسامبر پست كردم. مي‌دونم كه ديگه كم‌كم از دست عكسهاي من با موضوع چوب داره حالتون بهم مي‌خوره، قول مي‌دهم خيلي زود موضوع عكسها رو عوض كنم. چون مجموعه عكسهاي چوبم رو خيلي دوست دارم گفتم چند تا از اونها رو به شما نشون بدم و البته منتظر شنيدن نظرات شما هم هستم. از علي و مايكل بخاطر نظراتي كه روي عكسهاي قبلي دادن تشكر مي‌كنم

Wednesday, December 28, 2005

Wood & Snow

I took this one while I climbed Kolak Chal in the winter. Try to make an abstract picture from snow on trunk, using my prime 100mm Nikkor lens.
اين عكس رو وقتي داشتم زمستون كلك چال رو صعود مي‌كردم گرفتم. سعي كردم با استفاده از لنز ١٠٠ ميليمتري تصويري آبستره از برف نشسته بر روي يك تنه درخت بگيرم

Tuesday, December 27, 2005

Water, Earth and trace of Fire

In one of my projects on coastal typology along the Southern Caspian coastline, I found a sandy beach covered by half burned stubs. Walking on the wet sand and among the eroded stubs under the shiny sky gave me a kind of feeling you may have when you walk in the wonderland. I tried to express this feeling by taking some nature abstract shots.
در يكي از پروژه‌هايي كه روي تقسيم‌بندي سواحل جنوبي خزر انجام مي‌دادم به ساحلي ماسه‌اي برخورد كردم كه از كنده‌هاي نيم سوخته پوشيده شده بود. راه رفتن در ميان اين كنده‌ها بر روي ماسه‌هاي خيس ساحل و در زير آفتاب درخشان درست مثل راه رفتن در سرزمين عجايب بود. من فقط تلاش كردم كه با عكسهاي آبستره كمي اين حس رو منتقل كنم

Sunday, December 25, 2005

Where Water Met Earth

Despite of the harsh natural condition along the Sistan & Baluchestan coastline, the natural beauty of the region can not be expressed by words. I took this picture when I visited the Gouader Gulf (the southeastern most part of Iran), where the dark blue water of the Indian Ocean meets the ochre sand of the Gouader coast. It is a simple close shot of the eroded sandstone (1.5¢x 1.5¢) with the sea in the back.
بر خلاف شرايط محيطي بسيار سخت استان سيستان و بلوچستان در كنار محروميت‌هاي اقتصادي و اجتماعي، زيباييهاي طبيعي اين استان در قالب نوشته نمي‌گنجد. اين عكس رو در خليج گواتر (منتهي‌عليه جنوب‌شرقي كشور) گرفتم، جاييكه آبي اقيانوس هند، اخراي ماسه‌هاي ساحل گواتر رو ملاقات ميكنه. تصوير نماي نزديك و بسته ماسه‌سنك فرسايش يافته ساحل با پس زمينه درياست

Friday, December 23, 2005

Appreciating Every Single Moment

I was looking for a good picture to up load for Christmas and I find this one. This may not be a great picture but the story behind it seems great to me. It was raining for days when I head to clime Touchal summit (13000 feet summit sitting north of the capital city of Tehran). I started at 3:00 AM and the higher I climbed the more snow I’ve got instead of rain. Suddenly, at 8:00 AM everything stopped and the sun came out like there wasn’t any raining in past few days. I saw this view and start setting up the tripod, by the time I start shooting this picture half of the snow was gone and when I finished you can barley saw a patch of snow. Within the ten minutes all the snow has gone and fifteen minutes later the sky start crying again which last for the rest of the day. In life you never know what is going to happen next but you should appreciate the opportunities. This is what I’m telling to myself whenever I see this picture.
به مناسبت ايام كريسمس دنبال يك عكس مناسب براي گذاشتن روي سايت مي‌گشتم كه اين رو پيدا كردم. اين عكس شايد چيز فوق‌العاده‌اي نباشه ولي ماجراي گرفتن اين تصوير برام خيلي جالبه. چند روزي بود كه پشت سرهم بارون ميومد (اتفاقي كه اين روزها به ندرت توي تهران رخ ميده) و من تصميم گرفته بودم برم توچال. ساعت ٣ صبح به همراه بهمن دادجو (پر حوصله‌ترين كوهنوردي كه ميتوني پيدا كني) صعود رو شروع كرديم. هرچي بالاتر مي‌رفتيم بارون كمتر مي‌شد و جاش رو به برف مي‌داد. يكدفعه ساعت ٨ صبح همه چيز متوقف شد و خورشيد درآمد طوري كه انگار نه انگار دو سه روزي پشت سرهم بارندگي بوده. با ديدن اين منظره سه‌پايه و دوربين رو علم كردم. وقتي داشتم اين عكس رو مي‌گرفتم تقريباً نصف برفها آب شده بود و وقتي كارم تمام شد حتي يك لكه برف هم نمي‌شد پيدا كرد. يك ربع بعد دوباره بارون گرفت و تا آخر روز باريد. آدم هرگز نمي‌تونه پيش‌بيني كنه كه يك لحظه بعد چه اتفاقي رخ ميده ولي بايد از موقعيت‌هايي كه پيش مياد درست استفاده كنه. اين همون چيزي كه هر وقت اين عكس رو مي‌بينم به خودم ميگم

Thursday, December 22, 2005

Are you looking for your LOVE?



I took these shots from Agh Qala port In Southeast of the Caspian coast during the Wednesday Fair. You can find almost everything in this fair including the names of the person who you love. I am not good at writing about life and the way we live, otherwise if I was able to write about what I see, I never became a photographer! See the pictures and tell me what you think.

اين عكسها رو در چهارشنبه بازار بندر آق قلا (جنوب شرق درياي خزر) گرفتم. توي اين بازار تقريباً همه چيز پيدا ميشه حتي اسم افرادي كه دوستشون داري. بيشتر ازاين نمي‌تونم چيزي بگم چون بلد نيستم راجع به دنياي اطرافم چيز بنويسم، در واقع اگر اين توانايي رو داشتم هرگز به عكاسي رو نمي‌آوردم! نظرتون رو راجع به اين عكسها برام بنويسيد

Wednesday, December 21, 2005

One Picture, One Whole Day!

I shoot this picture in 1990 in the Persian Gulf coast with my Rollie medium format camera using 25 ASA B&W Ilford negative. After developing the negative, I decided to print it on a color paper. The strait horizon line of the picture gave me the opportunity to set different color composition while I printing the picture. So I set the color on pure red and dodged the lower part and after that I change the setting to blue and dodge the sky. I was struggling all day long until I printed what I want. Last night when I was looking at this picture I started laughing, because now you can do this in five minutes using image processing software. But still I love this picture because of all that time that I spent in darkroom.

اين عكس رو حدود چهارده سال پيش در ساحل بوشهر گرفتم، با دوربين قطع متوسط رولي‌كورد و نگاتيو حساسيت ٢٥ ايلفورد. بعد از اينكه فيلم رو ظاهر كردم تصميم گرفتم اون رو رنگي چاپ كنم و البته خط افق تصوير هم خيلي بهم كمك كرد. آگران ديسمان رو براي رنگ قرمز تنظيم كردم و با پوشاندن بخش پايين عكس آسمان را نور دادم. بعد با تنظيم آگران براي رنگ آبي و پوشاندن آسمان، بخش پايين تصوير را نوردادم. تقريباً تمام روز دست و پا زدم تا بالاخره چيزي رو كه مي‌خواستم چاپ كنم. ديشب كه به اين عكس نگاه مي‌كردم خنده‌ام گرفت چون حالا در كمتر از پنچ دقيقه ميشه با فتوشاپ اين كار رو انجام داد. به هر حال من اين عكس رو به خاطر وقتي كه توي تاريكخانه صرف كردم خيلي دوست دارم

Monday, December 19, 2005

The Right Goal!



It doesn’t matter which way you take to reach your goals, all the ways lead you to the same place if you choose your goals right.
I shoot this picture in Shahmirzad region in Iran. It seems a spectacular landscape too me especially after a full day of hard work on geological transection.
براي رسيدن به هر هدفي راه‌هاي مختلفي را مي‌توان پيمود. اگر هدف را درست انتخاب كرده باشيم خواهيم ديد كه همه مسيرها به يك نقطه ختم مي‌شوند. اين عكس را در منطقه شهميرزاد بعد از يك روزپركار گرفتم، براي همينه كه فكر ميكنم قشنگه!؛

Saturday, December 17, 2005

The Earth's Heart


As a nature lover and also as a geologist I have seen lots of caves in Iran, but this one, The "Chal- Nakhjieer" Cave, was totally different from the other ones. I walked for more than three hours in the bright glittering crystalin halls and corridors. After I left this magical place, for months I dreamed about this cave whenever I closed my eyes. At the end of one corridor I note the small pond that reflects the mother’s nature creativity which, flavored with good lighting.
به عنوان يك زمين‌شناس اين شانس رو داشتم كه غارهاي زيادي رو در ايران ببينم ولي بنظرم غار چال نخجير دليجان با همه فرق داره. براي ساعت‌ها من در ميان راهروها و تالارهايي از بلورهاي درخشان حركت مي‌كردم. بايد اعتراف كنم كه تا ماهها هر وقت چشمانم رو مي‌بستم تصوير اين غار رو مي‌ديدم. در انتهاي يكي از راهروها حوضچة كوچكي وجود داشت كه هنرمندي دست مادر طبيعت رو در خودش منعكس كرده بود. البته نورپردازي هم كه در غار شده بود كمي به زيباي تصوير كمك كرد

Thursday, December 15, 2005

Univers Dancing Around Mt. Damavand


Twenty five years ago, when I started photography, my literature teacher at school told me that photography is the art of capturing moments and being a good photographer, you should have a camera with high shutter speed and fast lens. I wonder what he is going to say watching me doing my night shots.
In the middle of the night and at the altitude of 12000 feet, I chose 8 for the aperture on my 28mm wide angle lens and shoot the picture for 75 minutes. I wish I could extend the shooting time by 30 more minutes but I couldn’t resist, it was freezing up there!

٢٥ سال پيش وقتي تازه عكاسي رو شروع كرده بودم، معلم ادبيات مدرسه بهم مي‌گفت عكاسي يعني شكار لحظه و كسي عكاس خوبيه كه قادر باشه با دوربينش لحظات كوتاه و استثنايي رو شكار كنه. خيلي دلم مي‌خواست بدونم وقتي من رو موقع عكاسي در شب مي‌ديد چي فكر مي‌كرد. شب از نيمه گذشته بود كه من در ارتفاع ٤٠٠٠ متري جبهة جنوبي دماوند دوربينم رو براي گرفتن اين عكس علم كردم. ديافراگم ٨ رو روي لنز وايد ٢٨ ميليمتري بستم، ستاره قطبي درست بالاي قله قرار گرفته بود، ٧٥ دقيقه شاتر رو باز نگه داشتم. خيلي دلم مي‌خواست ٣٠ دقيقة ديگر هم نور بدم ولي راستش ديگه تقريباً يخ زده بودم

Wednesday, December 14, 2005

Mt. Damavand, The Greate White Daemon



To Iranians, Damavand is not simply a stratovolcano with17000 feet height. It’s a part of the Persian culture, literature and epic, in one word, it is a unique symbol for the grate Persia and this is why this giant beauty is venerable to us. I have a very strong and also strange attachment to this mountain. As a mountaineer I love it because it’s the highest summit in the Middle East, as a geologist I love it because it is a very unique geological phenomena in Alborz mountain range, and as a person whose name is Arash I love it because it always reminds me of the old Persian epic “Shahnameh”. I took these shots from Nandal Village which you can see the northern view of Damavan. Both pictures are taken in same day, within a 15 minutes I took tow different shots with totally different taste. Thanks to the unique climate condition of the region!

فكر ميكنم براي هيچ ايراني لازم به توضيج نيست كه چرا كوه دماوند اينقدر براي ما قابل احترام و دوست داشتنيه. ارتباط من با اين كوه حتي براي خودم هم عجيبه. هر وفت كه ميبينمش اشك تو چشمام جمع ميشه و ياد تمام وقايع تاريخي و حماسي مي افتم كه نام ايران رو در تاريخ بشريت جاودانه كرده و با خودم ميگم آيا واقعاً ما مستحق اين چيزي هستيم كه الان بر سر ما ميرود؟

Tuesday, December 13, 2005

The Mysterious Mont Damavand



It was a breath taking moment, I was above the 13800 feet and climbing the Alam Kuh, suddenly look over my shoulder and saw Mt. Damavand rose up above the clouds. I missed it so much.
لحظة هيجان انگيزي بود وفتي داشتم علم كوه رو صعود مي‌كردم در ارتفاع ٤٦٠٠ متري بودم كه برگشتم پشت سرم رو نگاه كردم و ديدم دماوند، اين ديو سپيد از لاي ابرها سرك كشيده

Monday, December 12, 2005

Alam Kuh Region in Central Alborz, North of Iran




Takht-e-Soleyman area in Central Alborz is one of the most amazings areas in Iran regarding hiking and mountaineering and also regarding the natural heritage. The avarage elevation of the area is above 11000 feet and Alam Kuh is the highest summit in the area with altitude of 15750 feet. I spent nearly two months there with a group of my friends and also my supervisor doing geological investigation during the joint project between Tehran University and University of California, Los Angeles (UCLA). We had a great time there and we enjoyed it. But telling the truth when I came back from Alam Kuh a piece of my heart left there. For a long period of time I had a feeling (which still have it) that I lost something. Walking above the clouds in thin air and under the bright sun made me feel that I am close to the sky and I can jump into the cloud's pool. I really missed that place, I mean really.
منطقة تخت سليمان در البرز مركزي يكي از مناطق بسيار جذاب ايران محسوب ميشه كه هم از نظر كوهنوردي جالبه و هم از نظر مناظر طبيعي. من اين شانس رو داشتم كه به همراه دوستانم و البته يكي از اساتيدم مدت دو ماهي رو اونجا سپري كنم. در اين مدت مشغول مطالعات زمين‌شناسي براي يك پروژه مشترك بين دانشگاه تهران و دانشگاه كاليفرنيا بوديم و البته بايد اعتراف كنم كه دوران بسيار خوبي رو با هم گذرانديم. ولي راستش رو بگم وقتي از علم كوه برگشتم احساس كردم بخشي از وجودم رو اونجا جا گذاشتم. راه رفتن بالاي ابرها در اون ارتفاع و زير آفتابي تابان باعث مي‌شد تا احساس كنم به آسمون خيلي نزديكم، دلم مي‌حواست بپرم توي ابرها. حدود ٩ سالي از اين ماجرا ميگذره ولي من هنوز از فكر علم كوه بيرون نميام

Sunday, December 11, 2005

It is really on Earth!


Another surprise from mother nature. Again a photo from Sistan & Baloochestan.
نمايي ديگر از مهارت مادر طبيعت.

Image of other planets on Earth


This is the new way for me to present my ideas. So I start with this picture that I took in Sistan & Baloochestan province of Iran, the land which has been borrowed from other planet.
چون در زمينه بلاگ تازه اول راه هستم فكر كردم با اين تصوير شروع كنم. اين عكس رو درسيستان و بلوچستان بين چابهار و نيك شهر گرفتم. سرزميني كه از سياره اي ديگر به عاريت گرفته شده.